چهارشنبه / ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ / ۰۸:۱۱
سرویس : پژوهش
کد خبر : ۱۵۳۷۰
گزارشگر : ۲۳۷۷۳
سرویس پژوهش

گزارش کامل دومین هم اندیشی جایگاه حکیم نظامی گنجوی در رسانه های ادبی

گزارش کامل دومین هم اندیشی جایگاه حکیم نظامی گنجوی در رسانه های ادبی
(چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱) ۰۸:۱۱

 

دومین هم‌اندیشی تخصصی "جایگاه حکیم نظامی گنجوی در رسانه های ادبی " روز یک‌شنبه 22 اسفند ماه از ساعت 10 الی 11:30 در دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها به صورت ویدئو کنفرانس برگزار شد.

نظامی گنجوی یکی از چهره‌های برآمده از دوران درخشان تمدن ایرانی اسلامی در قرن ششم است که گذشته از مقام شامخ او در شعر و ادب و حماسه سرایی فارسی، فیلسوفی بزرگ، عارفی وارسته، ریاضیدانی سترک، حکیمی آگاه و فقیهی مبارز بود. منظومه‌های توحیدیه‌های او در سرآغاز منظومه‌هایش گویای تسلط و چیره دستی‌اش در علم الهیات و اینکه او متاله ای برجسته بوده و سرایش منظومه‌های پنج گنج مخزن الاسرار، خسرو و شیرین‌، لیلی و مجنون‌، هفت پیکر و اسکندرنامه نشان از رفعت مقام و منزلت او در شعر و ادب فارسی است.این نشست که با حضور دکتر فائزه جنیدی؛ عضو هیات علمی دانشگاه آزاد واحد اسلامشهر، دکتریدا.. طالشی؛هیات علمی دانشگاه آزاد واحد اسلامشهر، دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده؛دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان و دکتر گیتا علی آبادی، مدیر کل دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها برگزار شد. محورهای زیر مورد بحث و بررسی قرار گرفت

-        نقش زبان فارسی در منظومه فکری و ادبی نظامی

-        داستان پیامبران در خمسه نظامی

-        منشور فکری نظامی گنجوی

دومین هم اندیشی جایگاه حکیم نظامی گنجوی در رسانه های ادبی

       در ابتدای نشست دکتر گیتا علی آبادی؛مدیر کل دفتر مطالعات و برنامه ریزی رسانه ها ضمن خوشامدگویی از حضور مهمانان اظهار داشت:

قصد داریم بدانیم که رسانه های تخصصی و ادبی ما حق گفتار بزرگواران شعر و ادبیات فارسی همچون حکیم نظامی گنجوی را ادا کرده اند و نقش زبان فارسی در منظومه فکری، ادبی نظامی و منشور فکری ایشان و آنچه که به عنوان داستان پیامبران در خمسه نظامی عنوان می شود را بیان فرمایید

 دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده؛دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان در این باره گفت :با سلام خدمت دوستان، بسیار خرسندم که به مناسبت برنامه های ملی، بین المللی نکوداشت حکیم نظامی توفیقی دارم در خدمتتان باشم و پیشاپیش از پایمردی و همراهی خانم دکتر جنیدی تشکر می کنم که سبب این اتصال شدند که امروز در خدمت شما هستم.

نظامی شاعر ممتاز، سرشناس و بلند آوازه ای است و کارش را به نیکی انجام داده است و علت و نشانه فهم این سخن، ماندگاری و تاب آوری او در تاریخ ادبیات ماست و محدود به توجه در دوره کوتاه مقطعی نیست. برخی از شاعران ما در دوره ای کوتاه مورد اقبال هستند و به قول حافظ هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست. شاعرانی بودند که در هیچ مقطعی از آنها نامی برده نشده مثل بیدل دهلوی که در این چهار صد سال خیلی اسم و رسمی از ایشان نبوده و الان به وی توجه می شود، ولی نظامی از شاعرانی است که سعدی گفت که تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد. دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی. همیشه بوده و تابندگی داشته و نشان می دهد که کاری که نظامی کرده کار مورد نیاز همه دوره ها و برهه ها بوده و شاید در مقطع کوتاهی در دوره صفویه به دلیل گرایشات مذهبی و آیینی به خسرو و شیرین و لیلی و مجنون بی توجهی شده است. اما زبان و قدرت نظامی در ترکیب آفرینی و هنر واژه سازی و ترکیب سازی بسیار مهم و قابل اعتنا است و خیلی از ترکیب های موجود در شعر نظامی برای اولین بار درلغت نامه ها ثبت شده است. برای مثال کلمه صاحب نورد به معنی کسی که بعد از تنظیم نامه توسط کاتب،نامه را لوله می کرده است. چو نامه ختم شد صاحب نوردش به عنوان محمد ختم کردش. منظور نامه حضرت محمد به خسرو پرویز است. تعابیر دیگر همچون مثل آسائر شده در شعر، اکذب او احسن اوست، اتفاقی نبوده و محصول هنر و ذوق و استعداد و پشتکار نظامی است که به نظرم رسانه های ما می توانند هم در حوزه زبانی به معنی واژگان و ترکیبهایی که نظامی مبتکرانه فراهم کرده و هم حوزه تعبیرات عامیانه و تمثیل های زیبا مثل مرغی که انجیر می خورد نوکش کج است و همه مرغی نمی تواند انجیر بخورد. در همه مرغی چنین انجیروار سفره انجیر شدی صفرا وار. در واقع نظامی دو کار کرده هم ضرب المثل های ما را حفظ کرده و هم تمثیل آفرینی کرده که احسنت ای زمان و ای زمین زما عروسان را به دامان چنین ده- که باید عنوان کرد که این لطافت ها اتفاقی نبوده است.

دکتر فائزه جنیدی؛ عضو هیات علمی دانشگاه آزاد واحد اسلامشهرافزود:خیلی خوشحالم که فرصتی شد تا در خدمت استادان گرانپایه باشیم. باید گفت آثار نظامی آنقدر لازم است که نمایش داده شود و بسیار حیف است که از آنها استفاده نشود در صحنه های تئاتر آنقدر شاهد اقتباس از نمایشنامه های بیگانه با تأثیرگذاری کم هستیم چرا که به دلیل ایرانیزه نشدن بازخورد خوبی هم ندارد. در حالی که مکتوبات نظامی آماده وجود دارد ولی از آنها استفاده نمی کنیم هم در عرصه تئاتر کودک و نوجوانان و هم در عرصه بزرگسالان به اشکال مختلف می توانیم از این آثار به صورت اقتباسی استفاده کنیم. حال سخن اینجاست که چگونه می توان این قابلیت های نمایشی را از آثار نظامی دید؟ صحبتم را با اجازه اساتید گرامی با مدح پروردگار از قول نظامی آغاز می کنم. "ای جهان دیده بود خویش از تو- هیچ بودی نبوده پیش از تو. در برایت برایت همه چیز- در نهایت نهایت همه چیز. نام تو کابتدای هر نامست- اول آغاز و آخر انجامست" قبل از هر چیزی باید گفت درام ها از زبان یونانی باستان وارد زبان اروپایی شد و به معنای نمایش دادن و نمود کاری بر صحنه نمایش و گاهی معادل نمایشنامه در زبان فارسی هم هست. واژه دراماتیک به هر چیزی که به تئاتر مربوط و متأثر از آن است اطلاق می شود ولی ما در فارسی مفهوم کلی تری برای نمایش قائل هستیم و وقتی قصد داریم از قابلیت های نمایشی بگوییم یعنی هر آنچه که اثری را قابل دیدار می کند. پس درام معنی اختصاصی تری نسبت به نمایش دارد. در هر صورت قصد دارم در مورد نمایشی بودن هفت پیکر صحبت کنم و عناصر مربوط به نمایش را عنوان کنم که یکی پی رنگ است که عنصری مربوط به ژرفساخت متن است و باید آن را از سایر عناصر داستان جدا ساخت. یک پی رنگ معین قابلیت آن را دارد که به صورت های مختلف نگارشی در بیاید. از شعر به نثر، یا نمایشنامه، اپرا، داستان، فیلم یا هر گونه روایت منظور و منثور دیگری. پی رنگ نظم و ترتیبی است که کنش داستان را به خود می گیرد. کنش داستانی در سیر تحول خود به ناچار نیازمند عنصری به نام زمان است و آنچه که عمل داستانی را توصیف می کند به گونه ای با زمان پیوند دارد و پی رنگ این مفاهیم آغاز، میانه و پایان یک مسیر را نشان می دهد که از اول یک تاریخ زمان مدار می گذرد. علیت هم مفهومی است که با جریان جاری حوادث همراه است و بدون تقدم و تأخر زمانی علیتی هم در کار نیست. پی رنگ را باید ما به عنوان یک گذار از حالت و موقعیتی به حالت و موقعیتی دیگر تلقی کنیم که این گذار باید طوری باشد که بازنمایی مضموم به حساب آید و پایانی داشته باشد که دگرگون شده آغازش باشد. می دانیم که مفهوم پی رنگ در داستان های کهن ما خیلی خوب به کار گرفته نشده است و خیلی اوقات پیوندهای سستی دارد. در حالی که در مورد نظامی اینگونه نیست. پی رنگ در اکثر داستان های نظامی بسیار خوب چیده شده است و ویژگی خوبی پیدا می کند تا بتوانیم از آن در کاربرد نمایشی بهره ببریم. یعنی بعد از فردوسی، آثار نظامی از پی رنگ مطلوبی برخوردار است که در نمونه هایی از داستان های نظامی خواهم گفت و در ضمن بحث هر قسمت از قبیل گفتگو، شخصیت را نقل خواهم کرد.

دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده؛دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان در ادامه بحث گفت:با توجه به بحث رسانه و قرار گفتگو در مورد مبانی فکری نظامی، در ابتدا تلفیقی از این دو مبحث عرض خواهم کرد همانطور که می دانیم رسانه ها در جهان امروز تکلیف مشخصی دارند وجه مشترک رسانه و شعر آن است که شعر در روزگار خودش رسانه بوده است برای مثال در حال حاضر در مراسم عزاداری سالار شهیدان، امام حسین (ع) یا ولادت اهل بیت، شعر یا مولودی یا نوحه به هر شکلی، رسانه ای مؤثر محسوب می شود که بسیاری از مقتل ها و تاریخ صدر اسلام و عاشورا را با شعر انتقال می دهیم. در قدیم هم شاعران ما کسانی بودند که در خدمت دربار بودند و منویات درباریان و پادشاهان، را ابلاغ می کردند. برای مثال سلطان محمود غزنوی به هند لشکر کشی می کند و فرخی سیستانی مأمور انتقال این خبر به جهان آن روز می شود. البته خبر از نظر سیاسی می رسیده ولی بخش رسانه ای و فرهنگی مدنظر است که سخن نوآور که نو را حلاوتیست دیگر. به همین خاطر حافظ به ممدوح با پادشاه می گوید که مکارم تو به آفاق می برد شاعر از او وظیفه و زاد سفر دریغ مدار. یعنی شاعر هر جا که می رود اسم تو در شعرش است. به قول امروزی ها، زیرنویس آن شعر، نام پادشاه و خدمات و کارهای وی است پس خرج سفر آن شاعر را بده. باید گفت که نظامی هم رسانه ای بسیار تأثیرگذار در نوع خودش است با این ویژگی که اگر خبر شعرهای امثال منوچهری و فرخی و شاعران درباری، کهنه شده است اما خبر نظامی همیشه تازه است و آنگونه که خود گفته است نام نظامی به سخن تازه باد و یا موارد دیگر بر این نکته تأکید دارد. بنابراین شعر می تواند با رسانه های امروز پیوند قابل توجهی داشته باشد و ادبیات و هنر با سواد رسانه می تواند معجون قابل اعتنایی را فراهم کند. مع الوصف گاهی به ناگاه شبکه رادیویی را گوش می کنیم احساس می کنیم که آن نویسنده یا تهیه کننده می توانست بهتر کار کنند برای مثال مطلبی که با ده دقیقه توضیح می دهند در سه بیت حافظ یا نظامی یا صائب است. در مبانی اندیشه نظامی، در فهرست کردن آن چیزهایی که نظامی به آن فکر می کند آنقدر جامع است که باید گفت نظامی به چه مواردی فکر نمی کرد؟ به طور قاطع باید گفت آنچه را که ما در آموزه های اخلاقی، اجتماعی و یا حتی سیاسی نیاز داریم در شعر نظامی هست و می تواند امروز بروز رسانی و تازه شود و از آن استفاده شود. امروز رسانه ها می توانند با کسانی مثل حافظ، سعدی، نظامی، خاقانی و سنایی و دیگر شاعران بزرگ خوراک فکری برای مخاطبانشان فراهم کنند. حتی اگر رویکرد رسانه استفاده از پیشنهادها و سخنان افرادی همچون نظامی باشد در تهیه خبر و ارائه مطلب به مخاطب موفق تر عمل خواهند کرد. فکر می کنم در حال حاضر حفره ای به نام بی توجهی به ادبیات وجود دارد.به قول حافظ: بیدلی در همه احوال خدا با او بود، او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است، طلب از گمشدگان لب دریا می کرد. با اینکه کارشناس رسانه نیستم ولی به شما قول می دهم مجموعه یا انبوهی پرشمار از شگردهای خبررسانی و برجسته سازی و بزرگ نمایی و کوچک نمایی خبر، استفاده از واژگان و الفاظ خاصی در خبر در گلستان و بوستان و به خصوص آثار نظامی که بحث ماست مشاهده و مطالعه کنید. خلاصه سخنم در این بخش این است که می توان از ظرفیت های مشترک بین ادب فارسی و کسانی مثل نظامی و آنچه که به آن سواد رسانه ای گفته می شود، در تجارب کار رسانه ای استفاده کرد و امیدوارم این چنین کارکردها و رویکردهایی که افرادی چون خانم دکتر علی آبادی دارند در ادامه را به ما کمک کند.

دکتر گیتاعلی آبادی، مدیر کل دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌ها: به نکته بسیار خوبی اشاره کردید متأسفانه امروزه شاهدیم که شاید به دلیل کم حوصلگی، بی توجهی رسانه ها به خصوص رسانه های مجازی به واژه های فارسی و خروج از آنها به طوری که شکل دیگری به خود گرفته اند. برای مثال حروفی که مثل هم تلفظ می شوند جایگزین همدیگر شده اند. بسیار نیکوست که بتوانیم براساس واژگان و محتوای آثار شاعرانی همچون نظامی را لحاظ کنیم و به نوعی معادل سازی و جایگزین کنیم و از مفاهیم عمیق ادبا و شعرا که می تواند جای چند واژه و مفهوم را پر کند بهره ببریم و به موقع جای خالی این موارد در رسانه ها حس میشود. 

دکتر فائزه جنیدی، هیات علمی دانشگاه آزاد واحد اسلامشهر :در ادامه صحبت هایم قصد دارم به عناصر نمایشی بپردازم. یکی از عناصر نمایشی گفتگو و گفت و شنود است که گفتگوی دراماتیک باید به گونه ای باشد که ضمیر شخصیت را نشان دهد که در متن فقط خوانده می شود ولی در اجرا هم دیده و هم شنیده می شود به همین دلیل عنصر صدا در اجرا بسیار اهمیت دارد ولی در متن فقط می خوانیم.پنج نکته مهم درگفتگو اهمیت دارد. 1-پویا یی زبان نمایشی را داشته باشد.2-افعال به زمان حال باشد. 3-آسان باشد و زیبا بیان شود.4-سازگاری و تناسب با ویژگی شخصیتی گوینده داشته باشد و5- این گفتگو باید بتواند موقعیت ها را دگرگون کند و می بینیم که همه این ویژگی ها را گفتگوهای نظامی داراست که در ادامه مثالی را ذکر خواهم کرد. مسئله دیگر شخصیت است. مجموعه ای از صفت ها و ویژگی ها و منش ها و رفتارها و اندیشه ها و سرشت های انسانی که در یک فرد خاص به هم می رسد و وجود و شخصیت خاصش را پیدا می کند عنصر شخصیت را پدید می آورد، در واقع شخصیت در درام یک آدمواره است که تخیل نویسنده آن را می سازد و به خواننده نشان می دهد ویژگی شخصیت از نظر روانی همچون مهربانی، فتنه گری و از نظر بدنی همچون جنسیت و چگونکی اندام و صورت و از نظر اجتماعی و جایگاه آن و رده بندی جامعه و اعتقادی همچون مرام و مذهب و آیین و تفکر توصیف می شود و حتی در ادبیات دراماتیک شخصیت ها به صورت اسطوره ای، افسانه ای و مدرن دیده می شود که در داستان های کهن به صورت قهرمان، ضد قهرمان، حامی قهرمان جلوه می کند. می بینیم که نظامی ،بهرام شاه را در هفت پیکر اینگونه تصویر کرده است که شخصیتی پویا وفعال دارد. در ابتدای جوانی به نیازهای جسمانی خودبسیار اهمیت می دهد و دائماً در حال خوشگذرانی است و بسیار قوی و در شکار چیره دست است. در همه فنون مهارت دارد. در کودکی در قصر نعمان انواع آموزش ها را دیده و از هر نظر در بهترین جایگاه قرار دارد. در سلاح و سواری و تک تازه گوی برد، گاه با شیر شرزه بازی می کرد. می بینیم قهرمان ما از نظر بدنی، خلق و خوی از نظر طبقه اجتماعی که شاهزاده است و مرامش که عشرت طلب است معرفی می شود بعد از مرگ پدر وقتی که قصد دارد دوباره پادشاهی را بگیرد و با دیدن پادشاهی دیگر بر تخت پادشاهی و اثبات دلاوری و حق حاکمییتش پسر یزدگرد بودن را ادله قرار نمی دهد. بلکه می گوید من تاج را از بین دو شیر بر می دارم و ربودن تاج از بین دو شیر شرزه بسیار مهم است.  اما تا زمانی که به پادشاهی نرسیده و کشور را به یک ثباتی نرسانده به دنبال تقدیرش نمی رود و پیوندش با هفت شاهزاده از هفت اقلیم در واقع پیوندی سیاسی با هفت سرزمین است که بسیار در خور توجه هست و جدای از فلسفه کامرانی ها نشان می دهد که به لحاظ سیاسی تمهیداتی دارد و وقتی که بهرام شاه برای رسیدن به عشق و حکمرانی بر هفت اقلیم علاوه بر ایران قدرت زیادی پیدا کرده و خواستار شنیدن افسانه دختر هفت اقلیم است که به آن خواهیم پرداخت. یکی از داستانهایی که خواستار بررسی آن به لحاظ نمایشی هستیم، داستان بهرام و کنیزش فتنه هست. این داستان به حدی از نظر نمایشی قوی است که اصلاً لازم به هیچ کاری نیست. یعنی به همان صورت و با همان دیالوگ ها و موقعیت روی صحنه برده شود، تئاتری عالی خواهد شد. حال اگر قصد اقتباس و بروز رسانی داشته باشیم بسیار بهتر خواهد بود. در این داستان عنصر شخصیت، گفتگوها، کشمکش ها که مهمترین عنصر تشکیل پی رنگ هست را داریم که همراه با شخصیت ها، کشمکش ها بوجود می آید که انسان دائم در طول زندگی اش در تقابل و کشمکش است با خودش، با طبیعت، سرنوشت و تقدیر و افراد دیگر و جامعه، این تقابل و کشمکش ها هست که یک داستان را پیش می برد و هر انسانی داستان خود را با همین کشمکش ها می سازد و می بینیم که چقدر عالی در داستان بهرام و کنیزش سر جای خود قرار دارد.بحران که یکی از مهمترین ویژگی ها وپیچیدگی و گره افکنی و گره گشایی یک نمایش است و پیچیدگی های داستان آن را بوجود می آورد و باز وبسته شدن گره ها و کنش افکنی ها که باعث تاخیر در روند و بحران در داستان می شود و تعلیق ایجاد می کند رکن دیگر نمایش است. ممکن است داستانی با چندین گره افکنی باشد که قدرت داستان را نشان می دهد و بحران را بوجود می آورد و کنش به بالاترین حد خود می رسد که در داستان قصد کشتن فتنه را دارند و چه چاره کنند؟ بحران گاهی با نقطه اوج همراه می شود و خواننده و تماشاگر منتظر بازشدن گره ها می شود و به میزان هر گره می توان بحران داشت. بحران نتیجه تضادها و کشمکش ها است. بعد از بحران، تعلیق را داریم که همان انتظار ترسی است که نمود پیدا می کند که قرار است که چه اتفاقی بیفتد؟ انتظار مهمترین عامل تعلیق است که می بینیم در این داستان و دیگر داستانها وجود دارد. در ادامه به نقطه اوج و بزنگاه می رسیم که وضعیت باریک و حساسی است که پس از اوج داستان به نتیجه یا فرود خود می رسد. شخصیت داستان از موانع و مشکلات فراوانی عبور می کند و به پایان کار می رسد که به آن فروکشتار می گویند که بزنگاهی به سوی نتیجه است. دلیل انتخاب این داستان آن است که قهرمان داستان بیش از آنکه بهرام باشد، فتنه است و نظامی توجه بسیاری به زنان داشته و شخصیت زن را کمرنگ جلوه نمی دهد. عناصر بعدی زمان و مکان و صحنه و موقعیت است که نظامی در همه داستان هایش بسیار زیبا، بهترین شکل را از تصویر کشیدن عنصر صحنه دارد. زمان ها و مکان هایی که پی رنگ در آن اتفاق می افتد زمان ها و مکان هایی که پی رنگ در آن رخ می دهد و به صورت پانوراما باید تصویر شود به آن معنی که مواد و مصالح ساختمان داستان با تشریح و توضیح گسترده همراه باشد یا به صورت برشی از صحنه نمایشی باشد چرا که ساختار داستان را در سینما و تئاتر بیشتر به صورت صحنه نمایشی می بینیم و گفتگو ها آنگونه است که اتفاق می افتد. در داستان ها ما آمیزه ای از هر دو صحنه را داریم به آن معنی که هم صحنه وسیع را داریم و هم صحنه نمایشی که گاهی صحنه وسیع و گاهی صحنه پانومارا در داستان های نظامی شاهدیم که نمایش منظره ای را از نزدیک جلوی چشم مخاطب قرار می دهد مثل آن داستان هایی که بهرام، می خواهد سم گور را به گوشش بدوزد و مثل اینکه دقیقاً دوربین می آید و کارهایی که بهرام انجام می دهد را نشان می دهد و بعضی اوقات هم که توصیفات گسترده را شاهدیم. محل جغرافیایی زمان یا عنصر، کار و شغل شخصیت ها، روش زندگی و محیط و مذهب افکار روحی و اخلاقی، شرایط و مقتضیات عاطفی و احساسی آنها همه عنصر صحنه هستند که شاهدیم که در این داستان همه چیز است.

دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده،دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان:

بحث دیگری که می توان درباره نظامی به آن پرداخت، مثل همه انسانها، به دنیا آمدن افراد در اختیار خودشان نیست ولی اینکه چگونه آن مقطع بی تکرار عمر گذرانده شود و چگونه تأثیرگذار باشند و از چه کسانی تأثیر بپذیرند و چه یادگارهایی برای بشریت بگذارند در اختیار انسان است. باید گفت نظامی از افرادی است که وجودش در قرن ششم به طور طبیعی به اختیار خودش نیست ولی از این بودن در قرن ششم و با شناختی که از تحولات سیاسی، اجتماعی به خصوص از نوع زبانی و فرهنگی آن مقطع دارد و دوستان واقفند که زبان فارسی از خراسان بزرگ به دیگر نواحی ایران می رود. برای مثال در قرن ششم یا هفتم، در کرمان شاعری به زبان فارسی دری نداریم. در قرن ششم در شیراز شاعر به زبان فارسی دری نداریم. مشخص است که هنوز زبان فارسی به آن نواحی نرسیده است. در قرن ششم در اصفهان یا سپاهان شاعر داریم ولی در قرن پنجم در آنجا شاعر به زبان فارسی دری نداریم. شاید تکراری باشد چرا که در این چند روز در رسانه های مختلف گفته ام که وقتی ناصرخسرو در قرن پنجم به تبریز می رسد می بیند که شاعری به نام قطران که فارسی نمی دانست دو دیوان منجیک و دقیقی را برای ناصرخسرو آورد تا برایش بخواند و دوستان مطلعند که ناصرخسرو در هر شهری حداکثر یک هفته توقف دارد ولی در تبریز حدود 25 روز می ماند و معلوم است که وی را جهت یادگیری فارسی دری خراسانی نگه می دارند و در حال حاضر دیوان قطرانی را در دست داریم که شعر فارسی دارد و همان شاعری که نمی توانست فارسی سخن بگوید دیوان شعر فارسی دارد. طبیعی است که زبان آذربایجان قبل از نظامی زبانی محلی ایرانی مثل اصفهان، فارس، کرمان بوده که بعد زبان فارسی وارد می شود و افرادی مثل ابوالعلاء و فلکی و نظامی و خاقانی این زبان را دنبال می کنند چرا که متوجه بودند که این زبان فارسی، زبان فراگیر آن مقطع است. الان هم اگر در تاجیکستان، قزاقستان و قرقیزستان نوروز گرامی داشته می شود به اعتبار ایران فرهنگی است که یکی از ارکان این ایران فرهنگی زبان فارسی و شعر فارسی است. یعنی شما نمی توانید در قزاقستان، سمرقند و بخارا نوروز را بدون شعر رودکی گرامی بدارید. در هرات و افغانستان بدون شعر سنایی در آذربایجان بدون شعر نظامی و خاقانی. پس این ایران فرهنگی با فرهنگ ایرانی سازگاری و سنخیت دارد. وقتی میخواهیم ببینیم که نظامی چه خدمتی به زبان فارسی و به خصوص اندیشه های شاعران و شاعرانگی های ما داشته کافی است بررسی کنیم که قبلاً نظامی در خراسان و در دیگر نواحی چه اتفاقاتی در حوزه ادبیات افتاده است. در آن زمان شاعران ما درباری هستند، غلامگر و غلامپرست و متوجه عشق های مجازی هستند و در خدمت ارتباط مجازی سلطان محمود و ایاز هستند. از خراسان چنین موضوعاتی استنباط و استخراج می شود. درست است که سنایی در قرن ششم، با حدیقه و قصائد اخلاقی و عرفانی جلوی این کارها را می گیرد. ای مسلمانان، خلایق های دیگر کرده اند از سر بی حرمتی معروف منکر کرده اند-ای خداخوانان قال الاعتزار که از شاهکارهای سنایی است-اما در آذربایجان این اتفاق با نظامی و خاقانی می افتد و هر دو به درستی کوشش می کنند و موفق هم هستند که شعر و هنرشان چیزی از خراسان که خاستگاه شعر فارسی دری است کم نداشته باشد. چرا خاقانی دوست دارد به خراسان برود؟ چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند، عندلیبم به گلستان شدنم نگذارند؟ -دلیلش چیست؟ نیست بستان خراسان را چون من مرغی مرغ آوخ سوی بستان شدنم نگذارند-خاقانی قصد رفتن به خراسان دارد که هم به آرامگاه بایزید بسطامی، زیارت حضرت رضا(،) برود و هم دیدار جامعه ادبی خراسان در ذهن خاقانی است که تا تهران ری می آید و سفر ناتمام می ماند. هنر نظامی و خدمتش به فرهنگ و اندیشه ما در ادبیات این است که از آن اتفاقات سلجوقی و مجازی که شاهان سلجوقی همچون سلطان محمود عشق به غلام و غلامبارگی را داشتند، عشق بر پایه تقابل چیست و دوگانگی زن و مرد و زوجیت را دنبال می کند و در عشقی که نظامی به آن توجه می کند ردپایی از غلام و کارکردهای مجازی و انحرافات درباری نمی توان دید. مرحوم دکتر صفا در اول تاریخ ادبیات جلد 2 بیان می کنند که آن شاه سلجوقی از یک غلام مذکری به نام جوهر خسته شده بود و خود پادشاه سلجوقی که شاید نامش سنجر باشد به گماشته ها می گوید که فردا که جوهر به کاخ می آید از ورودش جلوگیری کنید و او را بکشید و غلامی که تا دیروز ندیمش بوده و عشق شاه مطمع نظر وی بوده حکم به قتلش می دهد و فردای آن روز که گماشته ها در صدد اجرای دستور بر می آیند هر چه غلام از ممدوح خود که همان پادشاه است درخواست کمک می کند کسی به آن توجه نمی کند و وقتی دلیل داد و فریاد را از پادشاه می پرسند می گویند که بیچاره جوهر را می کشند. حال این عشق را با عشق خسرو و شیرین- زهی شیرین و شیرین مردن او خوشا جان دادن و جان بردن او- به جز شیرین که در خاک درشت است کسی از بهر کس خود را نکشتست - و نظامی روایت می کند که شیرین وقتی دید خسرو پرویز کشته شده همانجا با فرو کردن دشنه به سینه خود را می کشد. که احسنت ای زمین و ای زمان زه عروسان را به دامادان چنین ده- شیرین بعد از مرگ خسرو نمی توانست پیشنهاد شیرویه را بپذیرد و نظامی بسیار هنرمندانه این عاشقانه ها را تصویر می کند و به قول خانم دکتر جنیدی صحنه های نمایشی است که هیچ ویرایش و ویراستاری نمی خواهد و مستقیم می توان آن را به صحنه نمایش برد و اجرا کرد. در آن صحنه شیرین کشته شدن را به دو باده عشق دیگری را از نو شروع کردن ترجیح می دهد و به معشوق و عزیزی که مرده و از دنیا رفته خیانت نمی کند. همین ماجرا را در مرگ لیلی شاهدیم. لیلی ازدواج ناموفق از سر اجباری دارد که براساس سنت عربها است ولی وقتی که در حال مردن است و نزد مادرش می آید و این قسمت نظامی صحنه پردازی زیبایی از پاییز غم انگیز برگ ریزی دارد- شرط است که وقت برگ ریزان -خونابه شود زبرگ ریزان، گل نامه غم به دست گیرد-سیمای سمن شکست گیرد ،نرگس به جنازه بر نهد رخت- شمشاد درافتد از سر تخت ،سیب از زنخی بدان نگویی-برنار زنخ زنان که چونی -نار از جگر کپیده خویش -خونابه چکانده بر دل ریش ،در معرکه چنین خزانی شد- زخم رسیده ز گلستانی، گرمای تموز ژاله برد- باد آمد و برگ لاله را برد- لیلی ز صفیر سربلندی-افتاد به چاه دردمندی، با ما در خویش راز بگشای -یک باره در نیاز بگشای ،کای مادر مهربان چه تدبیر -آهو بره زهر خورده با شیر، و در ادامه می گوید در حال مردنم و می دانم که مجنون به سراغم می آید گو لیلی از این سرای دیگر آن لحظه که می برید زنجیر- این موارد آن موضوعاتی است که رسانه ها می توانند آن عشق پاک و وفای عاشق و معشوق را در این دوره پرهیاهو و پر سرو صدای عشقبازی های جوانان ما که الگوهای نامناسب کارکرد رفتار خودشان را ارائه می کنند، را مدنظر قرار دهند. گو لیلی از این سرای دلگیر، آن لحظه که می برید زنجیر، در مهر تو تن به خاک می داد یاد تو جان پاک می داد، در عاشقی تو صادقی کرد جان -در سر کار عاشقی کرد و بعد مجنون می آید و مادر لیلی خبر مرگش را می دهد. واقعاً بسیار زیبا و غم انگیر همچون رستم وسهراب فردوسی، نظامی می گوید که مجنون در لحظه شنیدن خبر آنقدر لیلی لیلی گفت که درگذشت. درست است که هم داستان خسرو و شیرین و هم لیلی و مجنون در آخر به مرگ و عدم وصال منجر می شود ولی شکاریم یک سر همه مرگ را بهتر است که تا رسیدن به ایستگاه مرگ عشق و عاشقی مان، وصال و وفایمان و دوستیمون آنگونه باشد که بتوان از آن به نیکی و احترام و ستودن از آن یاد کرد. بنابراین نقش نظامی در قرن ششم تبدیل آن ضایعات و اسقاطی های شعر فارسی به یک آلیاژ و فلز عالی و اعلاء است و این انصافاً کم هنری نیست.

دکتریدا.. طالشی،هیات علمی دانشگاه آزاد واحد اسلامشهر:

اینکه امروز نهادهای مختلف فرهنگی کشور گاه در اقدامی ملی و فراملی برای ارج نهادن به فرهنگ ایران زمین تلاش می کنند به خصوص برای پاسداشت زبان فارسی جای تقدیر و تشکر دارد و اما درباره نظامی، صحبت های اساتید عزیز را شنیدم درباره آثار نظامی و عظمتش که از ارکان امهات شعر فارسی هستند سخن راندند و سخن خواهند راند و به اندازه ای که هر خواننده ای را در این زمینه بی نیاز کند کتاب های مختلفی هم وجود دارد. به هر حال آن چیزی که امروز مهم است یافتن و تولید معنایی شعر که در کانون توجه است به معنایی که در بسیاری از موارد خود سرایندگان هم از آن بی خبر مانده اند و امروز به خصوص درباب نظریه ها و مباحثی از این دست چند دقیقه ای که مصدع خواهم شد درباره سرگذشت پیامبران در ذهن و زبان نظامی است که اصلاً هدف بیان قصه های پیامبران نیست.بعد از برگزاری نشست دیروز در انجمن آثار مفاخر، در همین موضوع و شبیه به این موضوع، و اینکه آیا نظامی خود را موظف به ذکر یاد پیامبران می کند؟ یا نه؟به مقتضای حال گریزی به زندگی پیامبران می زند.نتیجه بحث ما این است که نظامی هیچوقت و هیچ جا با توجه به اینکه قرن ششم، قرن گفتمان اسلامی است خود را موظف به ذکر و یاد پیامبران نمی کند. بلکه از بیان سرگذشت ها در بیان و کردار شخصیت های مورد نظر بهره ها برده است که این بهره ها را می خواهم بسیار خلاصه بیان کنم. یکی از شیوه های ارزش سنجی شعر شاعران، بررسی و تأمل در اندیشه آنهاست. بدون شک خاستگاه و تاریخ، فرهنگ و قصص و حوادث سیاسی و اجتماعی باشد یکی از غنی ترین منابع الهام شاعران به خصوص در سبک عراقی، زندگی و سرگذشت پیامبران است به گونه ای که گاه در مضمون سازی از آن بهره می برد و گاه لباس هنری بر آن می پوشانند که در این بین بهترین قالب جهت تجلی جلوه های هنرمندانه همان بحث حلاوتی که در آن مطرح است تلمیح است. یقیناً وقتی فرهنگ قرآنی در جامعه ای حاکم باشد، اندیشمندان، شاعران و متفکران آن جامعه برای حفظ میراث فرهنگی و زندگی اولیا وپیامبران کارهای مختلفی انجام می دهند. همین کاری که از دوره های اولیه مسلمانان به تدوین آثاری درباره زندگی پیامبران و دیگران پرداخته اند. اینکه نظامی خود را موظف به ذکر و یاد پیامبران نمی کند براساس تحقیقی است از سرگذشت 15 پیامبر از حضرت آدم تا حضرت یونس با توجه به ممدوحانی که نظامی دارد و ... برخلاف بسیاری از شاعران، اینکه صرفا زندگی و داستان آنها را مطرح کند و در نظر ممدوحان در کانون توجه قرار دهد چیزی که زبان نظامی است و خود گفته است. بسیاری از جزئیات زندگی شخصیت ها را در مقام تشبیه سازی برای ممدوحان خود بهره می گیرد. نه اینکه صرف بیان سرگذشت آنها باشد. اما جواب این سؤال در چند عنوان است که مطرح می کنم. 1-وقتی که فرهنگ قرآنی در جامعه ای حاکم باشد. منظور قرن ششم هجری- نظامی گاه برای عظمت ممدوح خود در مقام قیاس زندگی پیامبران را با توجه به اهدافی که دارد برای ممدوحان خود به کار نمی برد. نکته دوم تأثیر این است که داستان خانم دکتر اشاره فرمودند- و انواع آن بر زندگی انسان اثر می گذارد بر کسی پوشیده نیست. قرن ششم با توجه به تفکر حاکم بر جامعه به خصوص تفکرات اسلامی و قرآنی یقیناً داستان های مرغوب یکی از بهترین گزینه ها برای شاعران جهت اهداف گوناگون هست. نکته سوم سرگذشت و داستان زندگی پیامبران یکی از غنی ترین منابع الهام شاعران از گذشته بوده و هست و نمی دانم خواهد بود؟ و نکته بعدی فرهنگ جامعه زبان نظامی فرهنگ قرآنی و اسلامی بود. یکی از راههای ترویج این فرهنگ بیان زندگی پیامبران و جزئیات آن و روابط مربوط به آنهاست. شاعران مختلف از جمله نظامی گاه تمثیلات و قصص قرآن را با رعایت مقتضای حال بیان می کنند. مثلاً نظامی وقتی می خواهد در لابلای اشعار به نوعی ذهن خواننده را متوجه قضایای تاریخی کند همان حالت ممدوح را به وقایع زندگی پیامبران که نوعی اشتراک در آنها وجود دارد تشبیه می کند. مثلاً یوسف را به چاه انداختند و یعقوب گم کرده فرزند شد همین حالت را مجنون و پدرش می سنجد. نظامی هم مانند بسیاری از شاعران در بهره گیری از سرگذشت پیامبران و مباحث مربوط به زندگی آنها بهره ها برده است که یکی در قالب بیان صرف داستان و دیگری بحث سرگذشت  هست. سرگذشت 15 پیامبر در خمسه نظامی در آثار نظامی آمده است از حضرت آدم و جزئیات مربوط به زندگی ایشان. بنده یکی دو سرگذشت را بیان می کنم و در آخر دیدگاه آخر را بیان خواهم نمود.

در خصوص حضرت آدم تقریباً 10 سوره و بیش از 23 آیه است که مسائل زندگی حضرت آدم در آن بیان شده از جمله در خمسه نظامی و داستان مفصل عطسه آدم که در مقالات شانزدهم به آن مضمون اشاره دارد و نظامی می گوید خطبه دولت به فصیحی رسید عطسه آدم به مسیحی رسید. یعنی بحث حضرت مریم را که چگونه باردار شد و نظامی می گوید که عطسه آدم بود که در تفاسیر آورده که چون آدم را از ما و دین ساختند عطسه زد و جبرئیل آن عطسه را در شیشه کرد و نگاهداشت و همان باد را در آستین مریم دمید و از او مسیح به دنیا آمد. مورد بعد سجده آدم است که آموختن اسماء به آدم و عصیان او و سپس رانده شدنش از بهشت و توبه و  سجده کردن فرشتگان بر آدم که- زوشده مرغان ملک دانه چین-زان همه را آمده سر بر زمین- اینها در خمسه نظامی بیان شده است.  باید دید نظامی از این داستان چه بهره هایی برده است؟

حضرت آدم اولین مخلوقی است که خداوند او را بر روی زمین خلیفه خود کرد. فرشتگان به خلافتش اعتراض می کنند ولی خداوند به آنها می گوید در آفرینش حضرت محمد که در احادیث آمده "اول ما خلق الله نوری" که همان نور وجودی حضرت محمد است از مسائل بسیار مهم که در زندگی حضرت آدم رخ می دهد، رانده شدن وی از بهشت است که  بوسیله القاء شیطان صورت گرفت وقتی خداوند ابلیس را از درگاه خود دور می کند تصمیم می گیرد که هر نوعی که شده آدم و فرزندان او را از راه به در کند البته آن نور الست که خداوند بعد از خلقت آدم از او پیمان گرفت بسیار در کانون توجه است. در داستان حضرت آدم یکی مار است و یکی گندم. مار نماد ظاهر آراستگانی است کژاندیش که خبث درون دارد و ظاهری خوش و خط و خال درونی زهرآلود و سمی کشنده که به ابلیس را با خود وارد بهشت می کند گندم نماد لذت های پست مادی و دنیوی است که آدم و حوا با خوردن آن میوه از بهشت رانده شدند. رانده شدن آدم از بهشت به دلیل سرپیچی از فرمان حق تعالی در ادب فارسی و شعر شاعران چون سنایی و عطار ، سعدی و خاقانی و ... یاد شده است. نظامی در اقبال نامه در بحث پیامبر اشاره ای به این موضوع دارد گر آدم ز مینو درآمد به خاک، شد آن گنج خاکی به مینوی پاک .که در این بین نظامی اشاره به رانده شدن آدم از بهشت و رحلت پیامبر دارد که پیامبر به مینوی پاک رفت و آدم به دلیل سرپیچی از بهشت بیرون آمد. نظامی در مخزن الاسرار مقالت اول را به آدم و آفرینش او اختصاص داده در این مقاله نظامی از ابتدای آفرینش تا زمان توبه آدم به تصریح کشیده و تمام وقایع زندگی او را در قالب تلمیح ارائه کرده است. از تمام مواردی که نظامی به زندگی آدم نظر داشته است هیچ جا از تشبیه و مقایسه استفاده نکرد. سرگذشت آدم ملکه ذهن نظامی است و فقط در یک مورد آدم مشبه به پیامبر قرار می گیرد که البته پیامبر ابتدا به نوح و آدم تشبیه می شود. بعد او را بر آدم و نوح برتری می دهد. همان تشبیه آدم و نوحی نه به از هر دوی، مرسله یک گره از هر دوی.

سرگذشت حضرت ابراهیم به همین شکل است که وارد این داستان نخواهم شد و فقط به بیان دیدگاه نظامی بسنده می کنم. در 15 سوره قرآن، بیش از 50 آیه به موضوع حضرت ابراهیم و بت شکنی، شریعت و خلیل بودن و انداخته شدنش در آتش اشاره شده است. چهار مقوله ای است که نظامی هم در خمسه به آنها پرداخته است.

نظامی قصد دارد دوران حاکمیت جهل در جوامع بشری آن زمان را که با ندای توحید ابراهیم به پرستش خدای یگانه گرویدند را تشریح کند. ابراهیم پیامبری است که در برابر فرمان خدا سر تعظیم فرو می آورد و فرزندش را به قربانگاه می برد. بتخانه نمرود را ویران می کند که به عنوان پیامبر بت شکن در تاریخ پیامبران از وی یاد می شود. از آتش نمرود می گذرد. در نهاد او اراده و نیروی خاصی است که از همان دوران اولیه به دنبال حق و حقیقت جویی است. نظامی در مخزن الاسرار از خود معراج گونه ای داشته است و توصیف می کند شبی که خواجه دل به منتهای آرزوی خود رسید (منظور پیامبر است) ساقی آن مجلس را توصیف می کند که زلفی ابراهیم گونه داشت، چهره و چشمانی سرخ گونه چون چشمان اسماعیل و مژه هایی مانند خنجر که سراسر تشبیه است که بر در عشاق فرود می آید. نظامی تصویرگری است که از یک طرف واقعه حضرت ابراهیم و اسماعیل را بیان می کند و از طرف دیگر معراج خود را توصیف می کند.

در خسرو و شیرین در قسمت توفیق شناخت نظامی اشاره ای به بت شکنی ابراهیم دارد. که بت شکنی ابراهیم مشبه به برای خود نظامی است و در عین حال پیام خاصی در بطن این شعر نهفته است که وجود خود را از بت نفس پاک کن و در عین حال اگر شیفته و اسیر بت شوی گرفتار آن می گردی و اگر آن را نادیده بگیری نجات پیدا می کنی.

در هفت پیکر در وصف آتش روشن کردن آتش بزم بهرام آن را از نظر عظمت و بزرگی به مشعل یونس چراغی حکیم وباغ ابراهیم تشبیه کرده است. تمام مواردی که نظامی از ابراهیم یاد کرده است در سه مورد ابراهیم مشبه به قرار می گیرد و در موارد دیگر به صورت تلمیحی صرف از آن یاد می کند، که البته باید گفت نظامی هیچ جا خود را موظف به ذکر یاد پیامبر نمی کند و یا همانطور که اشاره کردم چون در قرن ششم موضوعات اسلامی و قرآنی بسیار رواج مییابد این موارد ملکه ذهن نظامی است که در جای جای کتاب به مقتضای حال و مطلب گریزی می زند به زندگی پیامبران. همینطور درباره حضرت اسماعیل که 8 سوره قرآن و 12 آیه به زندگی حضرت اسماعیل پرداخته شده که در خمسه نظامی فقط داستان قربانی شدن اسماعیل در این آثار بیان شده است که قربانی شدن اسماعیل و اینکه خداوند قوچی فرستاد تا حضرت ابراهیم به جای اسماعیل قربانی کند در شعر فارسی هم تجلی زیادی دارد. نظامی در مخزن الاسرار در قسمت عشرت شبانه، حالت های روحانی ابراهیم را توصیف می کند اشاره ای هم به قربانی شدن اسماعیل دارد که ماه غاشیه دار آن شب بوده و گل غالیه پراکنی می کرد در آن شب .

بسامد حضرت اسماعیل در خمسه زیاد نیست و نسبت به پیامبران دیگر کمتر است ولی همین بحث قربانی شدن در بیان افعال و کردار بعضی از شخصیت هایی که مورد نظر نظامی بوده و از آنها انتظاراتی داشته این موضوع را در سرگذشت آنها هم بیان می دارد. بنابراین به همین شکل داستان حضرت الیاس که در سوره های صافات و انعام و در دو آیه آمده است انچه نظامی به الیاس پرداخته فقط ارتباط الیاس با خضر است و چون داستانی مفصل است که در قصص اساتید من می دانند که خضر، اسکندر و یا الیاس بوده اختلاف نظرها وجود دارد اما نظامی فقط در یک مورد در بحث اسکندر و خضر آنجا که از زبان رومیان سخن می گوید، که الیاس همراه خضر بوده و از آن آب حیات نوشید و جاودانه شد نه اسکندر. طبق این دیدگاه خضر در دریاها و الیاس در خشکی ها زنده و جاویدان هستند، که این دریاها و خشکی ها که گمشدگان را راهنمایی می کنند اشاره ای به افراد خاصی دارد و آنها را به عنوان راهنما تشریح می کنند که نظامی در بیتی به این موضوع اشاره دارد که بعد از دوشیدن آب حیات یکی به دریا رفت و دیگری به خشکی که جمعاً سه بار نام الیاس در خمسه نظامی آمده و سرگذشت خضر، داوود، سلیمان، عیسی تا پیامبر و یونس نبی در مخزن الاسرار به آنها اشاره شده و بهره هایی که نظامی از آنها برده عنوان شده است. در سرگذشت حضرت داوود به بحث زبور و زره ساختن اشاره می کند که باز هم اشاره ای به ممدوحان خود دارد. در سرگذشت خضر ماجرای آب حیات، درباره سلیمان و ملکش و تخت، باغ، زنبیل بافی و غیره و همینطور حضرت عیسی که بسیار پرکاربرد است از جمله تکلم در گهواره، رنگرزی و ... نظامی در مقام تشبیه و مشبه به برای افرادی که مدنظر هست از آنها یاد کرده است. خلاصه کلام اینکه نظامی برخلاف بسیاری از شاعران دیگر، خود را به عنوان یک شاعر متخصص موظف ندانسته است. اما چون در قرن ششم بحث تلمیحات اسلامی، قرآنی ملکه ذهن اثری جاودانه است. جدای از شاعر با توجه به اطلاعات و مطالعاتی که دارد در جای جای خمسه، سرگذشت افراد مختلف و ممدوحانی که دارد از این موقعیت پیامبران استفاده می کند و در مقام تشبیه آنها را یادآور می شود و به اهداف خود می رسد.

دکتر فائزه جنیدی، هیات علمی دانشگاه آزاد واحد اسلامشهر:

جهت عنوان کردن نمونه ای از ویژگی های نمایشی به صورت ریزتر به داستان بهرام و فتنه اشاره داریم. پی رنگ داستان بسیار منسجم است. در یک بازه زمانی روایتی را بیان می کند و به نتیجه می رساند قوانین علیت هم در ‌آن کاملاً روشن است. سیر داستان به این شرح است که بهرام با کنیزک محبوبش، فتنه به شکار می رود. مسئله مهمی که باید گفته شود این است که شخصیت های نظامی اسم دارند. حتی دختران هفت اقلیم اسم دارند و نامگذاری یعنی هویت دادن. در داستان های کهن این مهم را که مشاهده می کنیم که ویژگی عالی آثار نظامی را نشان می دهد. اسم به لحاظ هویت دادن بسیار اهمیت دارد و در عین حال پی رنگ داستان بسیار منسجم است و همانطور که گفتم فتنه در برابر هنرنمایی شاه توجه درخوری را نشان نمی دهد و به قهر شاه دچار می شود و شاه به یکی از افراد خود دستور قتل فتنه را می دهد و فتنه درخواست مهلت می کند و بهرام که از دستور خود پشیمان می شود فردی که قرار بود دستور را اجرا کند می بیند و متوجه می شود که فتنه زنده است و خوشحال می شود و با فتنه ازدواج می کند. روایت پی رنگ را خلاصه گفتم و مشاهده می کنید که چقدر عناصر علی ومعلولی کاملاً سرجای خود قرار گرفته و در تمام داستان صحنه ها کاملاً به صورت نمای وسیع و در عین حال با جزئیات مرتبط می شود و نحوه شکار و تیراندازی بهرام در نظر خواننده مجسم می شود. از نظر عنصر شخصیت با بهرام که آشنایی داشتیم و قصد داریم به فتنه بپردازیم و نظامی از زیبایی و بی نقص بودن فتنه می گوید. تازه رویی چو نوبهار بهشت، کش خرامی چو باد بر سر کشت انگبینی به روغن آلوده، چرب و شیرین چو سمن پالوده- و به این شکل زمان و به تصویر کشیدن فتنه می توان زیبایی و خوش خرامی فتنه را کاملاً تصور کرد. از دیگر ویژگی های فتنه، هنرمندی و رودنوازی و رقصندگی خوب و چنگ نوازی است که صدای خوشی دارد و همه هنرها را با هم یکجا دارد- آنچه خوبان همه دارند فتنه یک جا داشت- همدم و ملازم پادشاه در وقت بزم، شکار، باده نوشی، رودنوازی هم هست. گره افکنی از آنجا شروع میشود که به کار هنر خاص شاه در امر شکار بی توجهی می کند. در ابتدا پادشاه اهمیت نمی دهد ولی عصبانی می شود و نظامی عنوان می کند که وان کنیزک ناز و عیاری در ثنا کرد خویشتنداری، و به خاطر اینکه خودش را بی ارزش نکند و نازی کند بی توجهی می کند و پادشاه عصبانی می شود. در اینجا عنصر گفتگو بسیار پررنگ ونمایشی است. شاه گله مند می پرسد گفت ای تنگ چشم تاتاری، صید ما را به چشم می ناری؟ صید ما کز صفت برون آید، در چنان چشم تنگ چون آید. گوری آمد بگو که چون تازم، وز سرش تا سمش چه اندازم؟ در اینجا نظامی از تنگ چشمی هم فرم و مدل چشم ترکان و بی توجهی را تعبیر می کند که در ستایش بخیل است. در این ابیات نظامی دو بار تنگ چشم با دو معنی به کار برده یکی تنگ چشمی از نظر فرم چشم و دیگری تنگ چشمی، معنی بخل در ستایش. در ادامه بهرام از فتنه می خواهد که بگوید چه طور شکار کند و با این کلام به وی اهمیت می دهد و فتنه به راحتی میگوید: گفت باید که رخ برافروزی سر این گور- در شمس دوزی و به آن معنی تلاش کن تا سر این گور را به شمس بدوزی- در این میان که پادشاه با درخواست غیر ممکن مواجه شد از ترفندی بهره می برد و با سنگ انداز سنگی به گوش حیوان می زند و زمانیکه حیوان با شمس می خواهد درد گوش را کنترل کند با تیر و کمان و ابزارش گوش و سم حیوان را به هم می دوزد و با توجه به توصیف بسیار زیبای نظامی این داستان ادامه می یابد و گره اول گره گشایی می شود. پادشاه از چگونگی کار انجام شده از فتنه می پرسد و به هنرمندی خود اطمینان می یابد ولی فتنه فتان می گوید پر کرده شهریار این کار، کار پرکرده کی بود دشوار؟ هر چه تعلیم کرده باشد مرد، گر چه دشوار شد شاید کرد- رفتن تیر شاه بر سم گور هست ادمان نه از زیادت زور.

در این زمان پادشاه بسیار ناراحت و بدخلق و کینه به دل می شود. در این قسمت نظامی وارد جریان ذهنی پادشاه می شود و مونولوگ می آورد و به حدی این کار نمایشی است که قابل باور نیست. فکر کنید که اگر این اثر را به عنوان تئاتر درنظر بگیریم و بهرام در صحنه تئاتر بخواهد با بقیه صحبت کند چه کار زیبایی می شود؟ در این کشمکش درونی می گوید اگر او را بکشم که کشتن یک زن باعث بدنامی من می شود و اگر رهایش کنم باعث ناراحتی من است پس بهتر است که دستور کشتنش را به یکی از افراد لشکر بسپارم. در اینجا تعلیق به وجود آمده و همه منتظر یک واقعه هستند. در ادامه فتنه وارد گفت و گو می شود که در این شرایط قدرت او را در اثرگذاری می بینیم و سرنوشتش را عوض می کند. در حالی که گریه می کند و از قدرت زنانه خود برای تأثربرانگیزی استفاده می کند به سرهنگ جلاد می گوید اگر با خودت دشمنی نداری مرا نکش و اگر مرا بکشی با خودت دشمنی کردی چون من مونس خاص و همدمش هستم. از عصبانیت تصمیم گرفته و مطمئنم پشیمان می شود چند روز صبر کن و به پادشاه بگو مرا کشتی اگر خوشحال شد بیا و مرا بکش و اگر ناراحت شد، تو هم از خشم بعدی او در امان می مانی. در عین حال که صحبت می کند گردنبند گرانبهایی را از گردن باز می کند که به قول نظامی این هفت گوهری که ارزش هر کدام خراج یک کشور بوده و محکم کاری هم می کند و رشوه را هم روی میز می گذارد و مدبرانه و سیاستمدارانه رفتار می کند که قدرت فتنه در اینجا نمایانده می شود. در این داستان همه شرایط گفتگو را می بینیم نقطه اوج داستان خشم و غضب بهرام و دستور کشتن فتنه و آشنایی خواننده ها با شخصیت تند و عجول بهرام را شاهدیم از طرفی آشنایی با شخصیت زیرک فتنه که در گفتگو ها شخصیت نمایان می شوند. فتنه در گفتگو با بهرام شجاع و جسور است. در گفتگو با سرهنگ ذکاوت و تدبیر را می توان دید که بسیار جالب است. و در سرای سرهنگ به عنوان یک پرستار می ماند و شاه بعد از یک هفته سرگذشت دختر را جویا می شود و سرهنگ می گوید که او را کشتم و چشمان شاه اشکبار می شود و همین واکنش باعث دل آرام شدن سرهنگ می شود و از نکشتن فتنه احساس خوبی پیدا می کند. در ادامه سرهنگ فتنه را به ده و آبادی ای می برد در آنجا فتنه برای مدتی تمرین در پیش می گیرد و گوساله ای تازه متولد شده را در آغوش می گیرد. نظامی تصویر می کند که کاخی که شصت پله داشت را با گوساله طی می کند تا جایی که گوساله یک گاو 6 ساله می شود و فتنه نازک اندام می تواند گاو شش ساله را بالا ببرد فتنه بار دیگر از سرهنگ می خواهد که جشنی را برپا کند و بهرام را دعوت کند. چهار جواهر از گوشواره خودش را به سرهنگ می دهد تا مجلس آرایی کند و شاه را از شکار اینجا بیاورد. یک دیالوگ دوباره بسیار زیبا در اینجا شکل میگیرد که دوباره می تواند سرهنگ را به انجام این کار قانع کند چرا که شاه را دعوت کردن بسیار سخت است و اگر مشکل کوچکی بوجود آید دچار مخاطره های شدید می شود. سرهنگ که یک بار با گوش دادن به حرف فتنه جانش را به سلامت برد این دفعه هم به حرف فتنه گوش می کند و جواهرات را از فتنه نمی پذیرد و از سرمایه خودش استفاده می کند در اینجا اوج دقت نظامی را در ریزه کاری ها می بینیم که چگونه صحنه را با دقت توصیف می کند و با گذشتش مدتی از دمخور شدن این دو، سرهنگ از اموال خود برای برگزاری جشن مایه می گذارد. در ادامه داستان پادشاه را مهمان خانه خود می کند شاه پس از نوشیدن شراب و گرم شدن سر و سرخوش شدن و برداشته شدن آن حدودها با زیر دست خود سر صحبت را باز می کند و در اینجاست که نظامی تمام حال و احوال داستان را به زیبایی و دقت فراوان برای مخاطب ترسیم می کند. شاه چون خورد ساغری دو سه می، از گل جبهتش برآمد خوی- شاه از سرهنگ می پرسد با وجود شصت سال سن چگونه این پله ها را هر روز بالا می آیی اینجا بزنگاه و فرصتی است که نظامی برای استفاده سرهنگ و دختر ایجاد می کند- در پاسخ گفت که برای من که نظامی هستم کاری ندارد. تازه ما در اینجا دختر داریم که با وجود نازک اندامی و ظرافتش هر روز گاو نری را با چه عظمتی از این پله ها بالا می آورد.

طرفه آن شد که دختریست چو ماه، نرم ونازک چو خز و قاقم شاه

نره گاوی چو کوه برگردن، آرد اینجا که علف خوردن

شصت پایه چنان برد یک دست، که نسازد به هیچ پایه نشست

دختر که منتظر فرصت بود از قبل خودش را آراسته بود که بسیار زیبا این حالت را نظامی توصیف می کند .

سیمتن وقت را شناخته بود، پیش از آن کار خویش ساخته بود

زیور و زیب چنینیان بربست، دادگل را خمار نرگس مست

ماه را مشک راند بر تقویم، غمزه را داد جادویی تعلیم

چشم را سرمه فریب کشید، ناز را بر سر عتیب کشید

سرو را رنگ ارغوانی داد، لاله را قد خیزرانی داد

در بر آلود سرو سیمین را، بست بر ماه عقد پروین را

درج یاقوت را به در یتیم، کرد چون سیب عاشقان به دو نیم

تاج عنبر نهاد بر سر دوش، طوق غبغب کشید تا بناگوش

زنگی زلف و خال هندو رنگ، هر دو بر یک طرف ستاده به جنگ

شد که تختش بود ز تخته عاج، ناگزیرش بود زتخت و زتاج

شبه خال بر عقیق لبش، مهر زنگی نهاده بر رطبش

فرقش از دانه های در خوشاب، بسته کرد مه از ستاره نقارب

در اینجا نظامی تمام آرایش های کامل فتنه را به جهت اثرگذاری بیشتر بر شاه تصویر می کند. فتنه از قبل خودش را می اراید و با نقابی به چهره و با گاو از پله ها بالا می آورد. پادشاه با وجود متعجب شدن، آن را بروز نمی دهد. در این میان گفتگو بین پادشاه و فتنه آغاز می شود.

مه زگردون نهاد گاو به زیر، به کرشمه چنان نمود به بشیر

کانچه من پیش تو به تنهایی، پیشکش کردم از توانایی

در جهان کیست به زور و به رای، از رواقش برد به زیر سرای

فتنه می گوید حال که من گاو را بالا آوردم یکی پیدا می کنیم که ببردش پایین. پادشاه می گوید:

این نه زورمندی توست، بلکه تعلیم کرده ای زنخست

اندک اندک به سالهای دراز، کرده ای بر طریق ادمان ساز

تا کنونش زراه بی رنجی، در ترازوی خویشتن سیخی

به این معنی که خیلی خاصی نکردی، آنقدر تمرین کردی تا به اینجا رسیدی و دوباره در این گفتگو می بینیم که ضربه نهایی را دختر می زند. تعظیم می کند و احترام می گذارد.

گفت بر شه غرامتی ست عظیم ، گاو تعلیم و گور بی تعلیم؟

آنقدر درست تصویرسازی شده لزومی به تعبیر نیست و همانگونه می توان نمایش داد در ادامه شاه به سمت فتنه می شتابد و برقع از رخ ماهش برمی دارد و از او عذرخواهی می کند و در این هنگام ابراز محبت شاه به فتنه کنیز، گفتگو از مرز شاه و کنیز برداشته می شود و حال و هوای عاشق و معشوق به خود می گیرد و از مرتبه شاه بودن پایین می آید و ابراز دلتنگی و خوشحالی از زنده بودن فتنه می کند و عذرخواهی می کند و هر دو در مقام عذرخواهی بر می آیند و هر دو اشکبار از وصال هستند و صحنه بسیار زیبا تصویر می شود. فتنه می گوید: حرفی که زدم این نبود که از تو تعریف نکنم همگان از تو تعریف می کنند می خواستم چشم بد به تو نرسد. می گوید:

من که بودم در آن پسند صبور، چشم بد را زشاه کردم دور

هرچه را چشم در پسند آرد، چشم زخمی در او گزند آرد

و اشاره دارد که اگر زیاد تعریف می کردم به چشم زخم می رسیدیم. داستان بسیار دراماتیک به پایان می رسد و شاه فتنه را به عقد خود در می آورد و داستان پایان خوشی دارد و همانطور که می بینیم قابلیت نمایشی داستان، بدون هیچ تغییری و به بهترین وجه می تواند یک اثر نمایشی را خلق کند.

دکتر عبدالرضا مدرس‌زاده،دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کاشان:

با توجه به بهره فراوان از صحبت های دکتر تالشی و دکتر جنیدی بسیار کوتاه آخرین مصداق کارکردهای آثار نظامی که تاریخ مصرف ندارد و همانطور که دوستان فرمودند بحث نگاه تربیتی است که نظامی حداقل در دو جای خمسه، یکی در خسرو و شیرین و دیگری در لیلی و مجنون، نظامی در هفت پیکر فرزند خود محمد را مورد خطاب قرار می دهد و نکات بسیار مهم اخلاقی، تربیتی، فرهنگی و شغلی را به وی یادآور می شود که بسیار مهم است. شاید فرزند بهانه ای بوده تا نظامی به ما و ایندگان به عنوان مخاطبان و فرزندان معنوی نصایح را یادآور باشد.

ای چهارده ساله قره العین، بالغ نظر علوم کونین

آن روز که هفت ساله بودی، چون گل به چمن حواله بودی

و کنون که به چهارده رسیدی، چون سرو بر اوج سرکشیدی

و به وی می گوید:

در جدول این خط قیاسی، می کوش به خویشتن شناسی

و اشاره می کند که لازم نیست به دنبال شعر بیایی

نظم ارچه به مرتبت بلند است، آن علم طلب که سودمند است

زین فن مطلب بلند نامی، کان ختم شده ست بر نظامی

به آن معنی که اگر شاعر خیلی خوبی هم باشی زیر سایه اسم پدرت هستی.

در شعر مپیچ و در فن او، چون اکذب اوست احسن او

آن علم طلب زروی حالت، کز کرده نباشدت خجالت

به این معنی که به دنبال کاری برو که اگر کسی پرسید آنجا چه می کنی از آن خجالت نکشی.

در ناف دو علم بوی طیب است، وان هر دو فقیه یا طبیب است

چنانچه پیغمبر فرمود:

پیغمبر گفت علم علمان، علم الادیان و علم الابدان

بعد می گوید نه هر فهیمی و طبیبی

می باش طبیب عیسوی هش، اما نه طبیب آدمی کش

می باش فقیه طاعت اندوز، اما نه فقیه حیلت آموز

سپس می گوید:

می کوش به هر ورق که خوانی، کان دانش را تمام دانی

اگر یک صفحه می خوانی آن را تمام و کمال بخوان و در مثالی زیبا عنوان می کند:

پالان گری به غایت خر، بهتر ز کلاه دوزی بد

اگر پالان خر را خوب درست کنی بهتر از کلاه پادشاهی است که بد درست کنی .

گفتن ز فن از تو کاربستن، بی کار نمی توان نشستن

این نصایح کلامی است که در همه دوره ها قابل استفاده و اعتنا و افتخار است و تاریخ مصرف بی انتها دارد. امیدواریم با کوشش های مشترک بینارشته ای ادبیات، رسانه و هنر بتوانیم از این بحر زخار و گنجینه بسیار گوهربار ادب فارسی در این روزگار عسرت و عسرت های پر حسرت استفاده کنیم.

پیاده سازی و ویرایش اولیه:احترام السادات قدیمی وحید

ویرایش نهایی:مهرداد امیررضایی رودسری

تعداد بازدید : ۵,۲۹۹
(چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱) ۰۸:۱۱
ایمیل را وارد کنید
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید